آخر چه خون کرد این دلم کامد به ناخن خون او


آخر چه خون کرد این دلم کامد به ناخن خون او

آخر چه خون کرد این دلم کامد به ناخن خون او


آخر چه خون کرد این دلم کامد به ناخن خون او

آخر چه خون کرد این دلم کامد به ناخن خون او


آخر چه خون کرد این دلم کامد به ناخن خون او

آخر چه خون کرد این دلم کامد به ناخن خون او


هم ناخنی کمتر نگشت اندوه روز افزون او

هم ناخنی کمتر نگشت اندوه روز افزون او
هم ناخنی کمتر نگشت اندوه روز افزون او
هم ناخنی کمتر نگشت اندوه روز افزون او
هم ناخنی کمتر نگشت اندوه روز افزون او
هم ناخنی کمتر نگشت اندوه روز افزون او
هم ناخنی کمتر نگشت اندوه روز افزون او
دل خاک آن خون خواره شد تا آب او یک باره شد
دل خاک آن خون خواره شد تا آب او یک باره شد
دل خاک آن خون خواره شد تا آب او یک باره شد
دل خاک آن خون خواره شد تا آب او یک باره شد
دل خاک آن خون خواره شد تا آب او یک باره شد
دل خاک آن خون خواره شد تا آب او یک باره شد
دل خاک آن خون خواره شد تا آب او یک باره شد
صیدی کزو آواره شد خاکش بهست از خون او
صیدی کزو آواره شد خاکش بهست از خون او
صیدی کزو آواره شد خاکش بهست از خون او
صیدی کزو آواره شد خاکش بهست از خون او
صیدی کزو آواره شد خاکش بهست از خون او
صیدی کزو آواره شد خاکش بهست از خون او
صیدی کزو آواره شد خاکش بهست از خون او
از جور او خون شد دلم وز دست بیرون شد دلم
از جور او خون شد دلم وز دست بیرون شد دلم
از جور او خون شد دلم وز دست بیرون شد دلم
از جور او خون شد دلم وز دست بیرون شد دلم
از جور او خون شد دلم وز دست بیرون شد دلم
از جور او خون شد دلم وز دست بیرون شد دلم
از جور او خون شد دلم وز دست بیرون شد دلم
در کار او چون شد دلم چون کار کرد افسون او
در کار او چون شد دلم چون کار کرد افسون او
در کار او چون شد دلم چون کار کرد افسون او
در کار او چون شد دلم چون کار کرد افسون او
در کار او چون شد دلم چون کار کرد افسون او
در کار او چون شد دلم چون کار کرد افسون او
در کار او چون شد دلم چون کار کرد افسون او
کردم حسابش جو به جو در دستخون دیدم گرو
کردم حسابش جو به جو در دستخون دیدم گرو
کردم حسابش جو به جو در دستخون دیدم گرو
کردم حسابش جو به جو در دستخون دیدم گرو
کردم حسابش جو به جو در دستخون دیدم گرو
کردم حسابش جو به جو در دستخون دیدم گرو
کردم حسابش جو به جو در دستخون دیدم گرو
جوجو شد از غم نو به نو بی روی گندم گون او
جوجو شد از غم نو به نو بی روی گندم گون او
جوجو شد از غم نو به نو بی روی گندم گون او
جوجو شد از غم نو به نو بی روی گندم گون او
جوجو شد از غم نو به نو بی روی گندم گون او
جوجو شد از غم نو به نو بی روی گندم گون او
جوجو شد از غم نو به نو بی روی گندم گون او
پیرامن کویش به شب خصمان خاقانی طلب
پیرامن کویش به شب خصمان خاقانی طلب
پیرامن کویش به شب خصمان خاقانی طلب
پیرامن کویش به شب خصمان خاقانی طلب
پیرامن کویش به شب خصمان خاقانی طلب
پیرامن کویش به شب خصمان خاقانی طلب
پیرامن کویش به شب خصمان خاقانی طلب
هرجا که گنج است ای عجب ماری است پیرامون او
هرجا که گنج است ای عجب ماری است پیرامون او
هرجا که گنج است ای عجب ماری است پیرامون او
هرجا که گنج است ای عجب ماری است پیرامون او
هرجا که گنج است ای عجب ماری است پیرامون او
هرجا که گنج است ای عجب ماری است پیرامون او
هرجا که گنج است ای عجب ماری است پیرامون او